دټولني بنسټ ايښونکی : محمد جان باوري             تاسيس : دکب مياشت ١٣٦٩ کابل، افغانستان               د افغانانو لپاره تاريخي ، کلتوري او پوهنيزي ليکني           


   
 
 
ياد داشت پيرامون کتاب (( افغانستان در قرن بيستم ))

 نويسنده : پوهنوال رسول باوري

 

بعد از کسب ا ګاهی ، از طريق راديو  بي . بي . سي  . درمورد چاپ ونشر کتاب  (( افغانستان در قرن بيستم  ))  ارزوداشتم باری اين اثر را مطالعه نمايم ، اين علاقمندييم زماني زيادتر ګرديد که تبصره ها و تبليغات  زياد پيرامون اين کتاب از طريق  بي .بي .سي . پراګنده شد .خوش چانسم  اين ارزويم زماني  براورده ګرديد ،  که  دوستم  دپلوم  انجينر فاروق ايوبي کتاب مذکور را  به  قسم تحفه   از افغانستان  به دسترسم قرار داد . باوجود انکه سريال اين کتاب را در برنامه های  مسلسل  بي .بي . سي . تعقيب کرده بودم  ، چون  برنامه های مذکور را به شکل سند تحريري دراختيارم نداشتم ، لذا نميتوانستم ابراز نظر نمايم . اکنون که  برنامه های متذکره به شکل  کتاب  به نشر رسيده  است ، زمينه برايم مساعدشد تا در مورد ان برنامه ها و اين کتاب  نقاط مورد نظر خويش را مطرح سازم   .

ازهمه اولتر چاپ اين اثر را به تهيه کننده ګان پروګرامهای  بي . بي . سي . تحت عنوان  ( افغانستان در قرن بيستم  )  و مولف ان  تبريک  عرض مينمايم  . من  در قست  نشر وخواندن کتاب به ان  ګفته  مشهور موافقم که :  هيچ کتابی نيست که  به يک بار خواندن نيارزد . ولی کتاب  افغانستان در قرن بيستم  هم به شنيدن می ارزيد و هم ارزش  يک و دوبارخواندن  را نيز دارد.  انچه برای من زيادتر مورد توجه است محتوی کتاب و تبصره های  عده ای از دست اندرکاران قلم وکتاب و نشرات فرهنګيست ، که   از طريق  بي . بي . سي .  پيرامون اين اثر پخش  ګرديد .  

                                                            

عنوان کتاب (( افغانستان در قرن بيستم )) وضاحت کامل بر تاريخي بودن ان دارد ، و تبصره های  هم از جانب مبصرين چنان  اشاعه شد  که ګويا اين اثر ,کتاب تاريخ است و عده ای هم ګامی به پيش ګذاشته (( افغانستان در قرن بيستم  )) را تاريخ جامع افغانستان در اين برهه زمانې قلمداد کرده اند . بنده به مثابه شاګرد  تاريخ  ميخواهم بعد از يک مقدمه  کوتاه توضحی , در دو پارګراف ديد خويش را در مورد کتاب ( افغانستان در قرن بيستم  ) ارايه نمايم،  اول اينکه کتاب مذکور از ديد من در کدام صف از علوم قرار دارد ؟ دوم اينکه  تمايلات  در برا بر حوادث ورويداد های کشور  در  ( افغانستان در قرن بيستم ) چګونه تبلور يافته اند .

 

دانش بشري  بلند ترين قله های غامض ومرموز را به وسيله علوم وميتودهای علمي ان روشن نموده  ودر مسير تنوير بهتر اذهان درحرکت پيشرونده است . سفر طولاني علوم در راه پرپيچ وخم طی شده داستان واقعی است  ازشکست هاو پيروزيها. زمانی رشته علمی  با چنان شکست مواجه شده که به قربانی سالک انجاميده است . وزمانی چنان پيروزی را نصيب شده است که سالکين را به عاليترين شيوه تقدير مفتخر ګردانيده اند ، ولی حکم زمان و حقيقت راه چنان بود  که بايد طی ميګرديد و راهيان را چه در حالت شکست وچه درحالت پيروزی جاويدانی ميساخت .

ظرافت فکری انسان همزمان با مطرح ساختن سوالات و جواب يافتن به ان انکشاف نموده و ملاحظات جانبی ديګر به اين تطور شکل وجهت داده است ، که تاريخ هر رشته  علمي ګواه اين مطلب است . به هر اندازه که ظرافت فکری عميقتر شده متناسب به ان سوالات جديد تر واساسی تر شکل ګرفته است ، و در مقابل جوابات نيز  همسان ان بوده و منتج به حصول تيوری برای حل پرابلم ميګرديده است . انسان وجامعه انسانی ازبدوپيدايش خويش به همين منوال زيسته اند . وقوع حادثه انسان را به سوال واداشته و ذکاوت انسانی  به حل ان سوال پر داخته اند . و اکنون نيز چنين است  ، ولی بايک تفاوت کلی وان اينکه :   ذهن انسان قديم  به کلی ترين مفاهيم ناشناخته  جامعترين جواب  را جستجو مينمود ، ولی اکنون بانظر داشت صنفبندی علوم و ايجاد رشته های اختصاصی ، هر دسپلين در محدوده خويش به سوالات مشخص جوابات معين را ارايه مينمايند .

انشعاب علوم نتيجه وسعت اګاهی انسان  از خود ، محيط و طبيعتش ميباشد . هر رشته علمی پيرامون موضوع خود به تحقيق پرداخته و نتائيج کارش مورد استفاده بشريت و خاصتا اهل  همان مسلک قرار ميګيرد . ګذشت زمان بقای رشته های علمی را در انصورت تضمين مينمايند که اصول وپرنسيپهای معمول در ان رشته متکی بر قوانين عام علمی  باشند . لذا هر رشته علمي اصول وپرنسيپهای خاص خود را دارا بوده و باوضع کردن و عملی نمودن  همان اصول ،  پرابلمهای مختص  به همان  رشته  را حل نموده و زمينه را برای  صدوراحکام نهايی که مسلما علمی و منطقی خواهد بود مهيا ميسازند .

تثبيت مرز بين علوم را ميتوان در اهداف معين شده همان دسپلينها مشخص نمود ، هر رشته علمي برای حصول اهداف روشن در مسير خويش در حرکت است ، انچه بعضا به ګونه تداخل ميان رشته های علمي به نظر ميرسد ، در حقيقت در هم ريختګی ميان رشته های علمی  نيست ، بل روابط ميان ان رشته های علمي  است که در تبانی و تداخل باهم  در حصول اهداف يکی از اين رشته ها  به رشته ديګرامداد ميرساند . شايد مورخی در باب تهيه راپور پيرامون حوادث يکی از بحرانی ترين سالها ی يک کشور به منظور جستجو حقيقت  از ميتود های ژورنالستيکی استفاده نمايد ، اين امر به منظور رسيدن به حقيقت ويا روشن نمودن وقايع مجاز است ، ولی استفاده از روشهای ژورنالستيکی از جانب مورخ  مدنظر به اين معنی نيست که ګويا مورخ بر فن ژورناليز نيز حاکم است .و يا محاصل زحمات  ان  مورخ کاريست ژورناليستيکي  برابر با همه معيار های فنې و مسلکي اصول ژورناليزم ،    ويا ګونه عکس ان . هيچ کس توافق نخواهد کر د ، اګر ګفته شود ، که کلکسيون  سال ١٣٥٥ خورشيدي  رو زنامه انيس ، تاريخ مشرحیست از  همان سال   ،  با وصف ان که بسی از وقايع و حوادث  سال متذکره  ، درج صفحات ان روزنامه بوده است ، چون موازين علمي  تحقيق در تاريخ دران به کار ګرفته نشده اند ، لذا نميتوان توافق را بر تاريخ بودن همان کلکسيون  بدست اورد . ان کلکسيون مواد ومنابع برای تاريخ دارد ولی ، تاريخ نيست . با نظر داشت اين  قيديت  که همان کلکسيون تاريخي است  ،  نه  تاريخ .   اين امر در مورد سايری تداخلات ميان رشته های علمي نيز قابل تطبيق است .

با نظر داشت مطالب فوق ميتوان ګفت که (  افغانستان در قرن بيستم  )  تاريخ  نيست بل کتابيست معلوماتي  و اطلاعاتي پيرامون رويدادهای  مهم در بستر قرن بيستم افغانستان  که بانظر داشت اصول ژورنالستيکی تهيه ګرديده است  . بيرون کشيدن اين اثر از صف کتب تاريخي بدان معنی نيست که ګويا ارزش مندي اثر  از جهت داشتن اطلاعات  مندرج در اين اثر ، نفی ميګردد ، بل  تعين موقف ان  در  رديف اثار ژورناليستيکي  خود کُمکی است برای انعده از مطالعه کننده ګان محترم که ( افغانستان در قرن بيستم  )  را  به ګمان  اثری تاريخي  مطالعه ميکنند ويا مورد استفاده قرار ميدهند . باورم اينست  که دست اندر کاران دسپلينهاې تاريخ و ژورناليزم  نياز به برهان ودليل زيادتر برای تعين موقف اين اثر انچنانچه ګفته شد ، ندارند .

و اما در مورد تمايلات   : کسانيکه پروګرامهای پۍ در پۍ  بي . بي . سي . تحت عنوان افغانستان در قرن بيستم را شنيده ويا همان برنامه هارا به ګونه اين کتاب مطالعه فرموده باشند ، شايد دو تمايل محسوس  را در ان بيابند  ، که از اغاز تا انجام بدون وقفه ادامه داده شده اند . اول  تمايل اتنيکي و لسانی  که جدا از تفکر ملی است  و اب از انديشه های معلوم الحال پان ايرانيزم مينوشند ؛ دوم  تمايل  سياسی  به نفع يکی از ګروههای مسؤل در حوادث زمان اشغال شوروي وقت، وابسته به سويتيزم  و رهبر پيشګام ان بوده است . به عقيده من وجود تمايلات متذکره در اين اثر معنی فی البطن شاعر نيست ، بل وضاحت وصرا حت اين تمالات راباوجود به کار ګيری مهارتهای  ژورنالستيکی  چه درزمان ارايه پروګرامها ی پی درپی بي . بي . سي . وچه در ترتيب و تدوين متن کنونی اين اثر محسوس و مشهود است  ، خواننده ګان ميتوانند از شيوه تدوين و ارايه مطالب و مندرجات ان  ، دقيقا انچه ګفته شد  درک نمايند .

در خاتمه لازم به تذکراست که : چاپ کتاب (( افغانستان در قرن بيستم )) نويديست برای علاقمندان و هواخواهان همان خط ؛ ولی برای دست اندر کاران اهل علم وقلم نيز خالی از دلچسپی نيست . اهل تحقيق وقلم از يک طرف متوجه انعده از حوادث ميګردند  که در اين اثر واژ ګون منعکس ګرديده  ، و از جانب ديګربه اهداف پنهانييکه در تدوين ، تاليف ونشر اين اثر نهفته است پۍ ميبرند .

باحرمت فراوان

٢٠٠٥.١١.٠١

اسن هلند

 

 

  

بېرته شاته

Webmaster[at]Salaamtolana.orgDesign by: Benawa Network Copyright © SalaamTolana.org 2006